پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
وقتی خاطراتت را برایم میخوانی
نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 547
نویسنده : روزبه
 

سکوتی تلخ ...در میان چهره ام خفته است...وقتی خاطراتت را برایم می خوانی...
بغض میکند نگاهم......و آئینه در هم میشکند چشمانم را...
قدم به قدم در میان...باغهای انار و سیب رها شده ام...نه سیبی مانده بود و نه اناری...
فقط من بودم و شاخه های خشک بید...آنها هم از تنهائی خود میگریستند..
و من بهت زده فقط اشکهایم را میبلعیدم...که عمر من چه شتابان میگذرد بی تو...


:: برچسب‌ها: وقتی خاطراتت را برایم میخوانی ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 24 صفحه بعد